تلخندی برای همه
تلخندی برای همه
ازسیرتاپیاز

     

 

 

 

کارای خرید ناناز افتاده رو دور تند...بسکه این دختر اسلوموشنه و با حوصله حرص منو درمیاره..انگار نه انگار ۱۸روز دیگه عروسیشه...تازه میخاد بره یخچال و گازو چوبشو اوکی کنه...

شکر خدا پرده و خورده ریزه ها تموم شدن...تمیز کاری خونه شونم تمومه...آرایشگاه و آتلیه رم اوکی کرده...

لباس عروسم هفته قبل رفتیم و سفارش دادیم براش بدوزن...البته ایرانی نیست ترکه..قرار براش بفرستن..خیلی زیبا و رویاییه...

منم در اقدامی انتحاری رفتم یک دست کت و شلوار زیبا پسندیدم...واقعا ازین قیمتای فضایی اسه لباسای زشت حالم بهم میخورد...لباسم کرم قهوه ایه..البته سایزمو نداشت قرار شد بیاره مغازه باباینا..خودم وقت آرایشگامم فیکس کردم...میخام یه دکلره نسکافه ای درارم..خوبه به نظرتون؟؟؟همه میگن مش کن چون وحشتناک بهت میاد..اما دوست ارایشگرم گفت یه دکلره شیک و خوشرنگ برات درمیارم..مش پارسال کردی تکراری میشی...

راستی ناناز یه سوپرایزم کرد..اینکه روزیکه برای عکس اسپرتش میره من و همسرم بریم و بله.......مام بعکسیم خواهر...فقط نمیدونم با این ابروهای یاد.گار. ا.مام چطور برم؟؟؟ریشو سیبیل که نگو آبجی..دیشب همسر بهم پیشنهاد داد ریشامو عین خودش شونه کنم..منم از حرصم یدونه از موهای ریششو که زیر چونه ش بود کندم..تا اون باشه دیگه بهم تیکه نیاد.....

قرار شده که یکشنبه وسیله هارو ببریم بچینیم....وایی ناناز از دست تو...تازه میخاد بره دنبال کارت و میوه و شیرینی و کیک و اینا...من عوض اون استرس دارم بخدا..علی تازه دیشب رسیده تهران..سرویس طلای عروس و خریدای مشترکشونم مونده...به اضافه تور و تاج و خلعتی ها....

بگذریم....

حاجیتون یه دوهفته ای هست تحت نظر دکتر رژیم میگیره..تو این دوهفته ۲کیلو کم کردم..یه احساس خوب لاغر شدن و باربی گردیدن بهم دست داده...واسه چاقای همسایز خودم قیافه میگیرم..میدونم کمه برای ۲هفته اما دکی گفت میخام وزنتو جوری بیاری پایین که بتونی ثابت نگهش داری...قراره ظرف ۶ماه به وزن ایده آل برسم(فهمیدین چند کیلو اضافه دارم؟؟؟)

ازونورم به خاطر شرایط مامان و ناناز مجبورم هفته ای یکی دوشب بمونم اونجا...اما این همسره حسود اذیتم میکنه..یعنی اولش که میخام برم چون تازه گوش مخملی شده و داغه با لبخند راهیم میکنه اما از ساعت ۴مخمو میخوره بسکه زنگ میزنه..دعوام نمیکنه ها...خودشو لوس میکنه...مثلا میگه:منکه شام نخوردم...دارم غش میکنم..کی میای پس؟؟(حالا ساعت چند؟؟؟۳۰/۱۱ شب)دست و پام میلرزه بخدا..یا مثلا زنگ میزنه حرف نمیزنه..عین مزاحمای خبیث نفس میکشه پشت گوشی...مردم آزاره دیگههه..

اینم از غیبت پشت سر همسر....

مادرشوهر شدیدا مشغول نگهداری نوه گرام میباشد..اما امان از وقتیکه سایه یلدارو ببینه...رگباره سواله که ردیف میشه..داشته باشین:"ببینم از کی اقدام میکنین شما پس؟؟؟؟از امشب  دیگه!!!!(جااااااااااان؟؟!!!!!)ناناز یخچال چی خرید؟؟؟؟خونه ش چند متره؟؟؟چندتا ۱۲ متری میخوره؟؟؟؟چند خوابه ست؟؟؟چرا مامانت داره لحاف میده٬ الان دیگه کسی لحاف نمیده که؟؟!!!!دیشب شام خوردین یا نه؟؟؟؟دکتر میری دیگه؟؟؟چی میگه؟؟؟دارو داده بهت؟؟؟صابخونه تون زنگ زده واسه تخلیه؟؟؟کی اومدی از خونه مامانت...کی میری دوباره؟؟؟؟

خدایااااااااااااا.....دلم میخاد صورتشو چنگ بندازم....دیروز نشسته موهای سفید وسط سرمو میشماره...بسکه دندونامو فشار دادم فککم درد میکنه....خدارو شکر که نمیخورم ازش..اما باور کنین منه بلبل زیر رگبار سوالای فوضولیش هنگ میکنم....

این ۴شنبه(۲۷/۲/۹۱) پدرشوهر بهم زنگ زده که:یلدای بابا...میخوام یه سفر ببرمت..نه نگو...من:کجا به سلامتی بابا؟؟بابای شوهر:این هفته شمال..آخر خردادم مشهد ایشالا...منه خوجال:::چراااااااااا؟؟؟کیا میان؟؟بابای قدرشناس شوهر:فقط تو و همسر و مامان...دلیلشم اینه که میخام خستگی این چند ماه فشار از تنت دربیاد...میخوام حالو هوات کوک شه...میخوام واسه صبوری و خانومیت یه دست مریزاد بگم..گرچه خیلی کمه..منه جشن در ماتحت برگزار: نه بابایی..این حرفا چیه؟؟!!خش اینام میان؟؟؟پدرشوهر جیگرطلا:نههههههههه.. اونا مامانو بردن مشهد واسه اینکه توله شونو نگه داره مگه به منو تو تعارف کردن؟؟؟اونم از سوغاتی ای که واسه تو آوردن..یادم میفته عصبی میشم بخدا...(یه شلوار نخی گل من گلی ۲۰۰۰تومنی آوردن..من ناراحت نشدم..اما انگار یکی خیلی ناراحت شده)منه کف در دهان:نه باباجون نگین اینطور....این هفته جمعه مراقب کنکور  عل.می کار.بردی ام..نمتونم بیام...

خلاصه به زور کنسلش کردم..اما..آمما...دیروز خونه ننه جون شوهر بودیم و منم زدم تو خااااال...انگار خش و مش نمیدونستن که پدرشوهر همچشن پیشنهاد شرم آوری بهم داده..تا اینو فهمیدم عمدا و با صدای بلند شروع کردم به تقدیر از پدرشوهر..و اینکه دعوتش غافلگیرم کرده....خلاصه قیافه ها دیدنی بود..تازه یه چیز دیگههههههه..اینکه پدرشوهر تو سفری که خودش به مشهد داشت فقط برای من سوغاتی اورده بوده..حتی برای مادر خودشم چیزی نگرفته...اونم چیییییییییی؟؟؟۳مثقال زعفرون اعلا و نبات و یه تو گلویی ایه فیروزه معرکه...م.ش هرکاری کرده که بابا یه تیکه از یلدا کم کن بده به خش..جلو شوهرش زشته..اما پدرشوهر نداده..تازه با زرنگی تمام برده تو صندوق عقب ماشین قایم کرده که مبادا م.ش پاتک بزنه....نیشخند

کلی کیفورم....خدا این پدرشوهرو برام نگه داره...گرچه یکم شیطون بوده اما الان نمونه ی یه پدربزرگ و پدرشوهره عالیه..

 

هفته خوبی داشته باشین(این پست مال شنبه بود که بلاگفا قاط زده بود)

 

از شنبه تا الانم خبر خاصی نشده...فقط فروشنده لباسی که برای خودم اوکی کرده بودم قرار بود برام سایزمو بفرسته بدقولی کردو دستم موند تو حنا..دیروز با همسر رفتم هفت-حوض یکی دیگه خریدم...فردام ماموریتم...ابیا-نه...و..کا-شان(شهر همسر اینا)

دیگه دیگه...؟؟!!!!!!اهان نانازم وسیله هاشو دیروز که من تو اتاق پرو داشتم عرق میریختم و شلنگ تخته مینداختم کلافهبرده خونه خودش....گفتم ۵شنبه میرم کمکش که بچینه....(به به چه خواهر به درد بخوری...دوشنبه تا۵شنبه ام که دست نمیزنن تا من برم.....حتتتتتتتتتما.)

یعنی عاشق خودم شدم وقتی با خیال راحت زیپ شلوار کت شلوارمو کشیدم بالا..الهی قربون خود لاغرم برم مننننننن....

 

 



نظر.....................یادتون نره

نظرات شما عزیزان:

...
ساعت10:57---22 شهريور 1391
shoma ezdevaj kardin?
پاسخ:بی ادب من هنوز ارزو دارم چه ازدوجی خوبی؟


Reza.B
ساعت20:56---20 شهريور 1391
آفرین سلنای عزیز

عالی بود.
پاسخ:ممنون رضای عزیز


Hamed
ساعت14:26---19 شهريور 1391
سلنا جون وبلاگ رديفی داری اگه عشقت كشيد يه سری به ما بزن

ساعت13:41---19 شهريور 1391
جـــــــــــــــــــــــــــــ ــانم؟همســــــــــر؟؟؟؟

به به چشممون روشن ولی این وبت خیلی خیلی خیلی باحاله چراتاحالا رونکرده بودی؟پاسخ:اخه حالا تازه س


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شدهیک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, توسط سلنا
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.